- سیاه فام
- آن چه به رنگ سیاه باشد سیاه رنگ
معنی سیاه فام - جستجوی لغت در جدول جو
- سیاه فام
- آنچه به رنگ سیاه باشد، سیاه رنگ، سیاه گون
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
سیاه رنگ بودن سیاهی
آن چه به رنگ سیاه باشد سیاه رنگ
سیاه رنگ، سیاه گون، آنچه به رنگ سیاه باشد
آن که نامه عملش سیاه باشد گناهکار عاصی
اثر نقاشی که در آن فقط با سیاهی مرکب یا مداد کار شده و رنگ آمیزی نداشته باشد مقابل رنگی
بد عاقبت، بدبخت تیره بخت
ماهیی از نوع بال که دارای سری سیاه و پیه بسیار است
مرضی است عفونی، این مرض در انسان معمولاً زخمی موضعی و بد خیم تولید میکند
آن که دارای چشمانی سیاه رنگ باشد
محل گود و تنگ و تاریک، زندان تنگ و تاریک: میخواهند مرا در سیاه چال فراموشی بیندازند
آنکه دارای چشمان سیاه باشد
سیاه سر، آنکه یا آنچه سرش سیاه باشد، کنایه از زن بیچاره و بینوا، کنایه از قلمی که سرش را در مرکب زده باشند
گناهکار، عاصی، بد کار، فاسق، فاجر، برای مثال سیه نامه چندان تنعم براند / که در نامه جای نبشتن نماند (سعدی۱ - ۱۱۷)
جای گود و تنگ و تاریک، زندان و جای تیره و تاریک در زیر زمین
بدکار، ظالم
((زَ))
فرهنگ فارسی معین
مرضی است عفونی که در انسان معمولاً زخمی موضعی و بدخیم تولید می کند و به ندرت اعضای داخلی روده و ریه را می گیرد. و معمولاً از گوسفندان به انسان سرایت می کند
زندان تنگ و تاریک
بیماری واگیردار و مشترک میان انسان و دام با علائمی نظیر زخم های قرمز و سیاه و تب، شاربن
در نقاشی، تصویری که با مداد یا مرکّب سیاه کشیده شده و رنگ آمیزی نداشته باشد
ال، درختی از خانوادۀ زغال اخته با برگهای دراز نوک تیز، گلهای زرد رنگ، میوۀ سرخ ترش مزه و چوب سفت و سخت که در جنگل های مازندران می روید، آل، سل، سال