سالی که در آن امساک باران واقع شود، (آنندراج)، خشک سال، (غیاث اللغات)، سال بسی بی باران، (ناظم الاطباء) : یک برگ سبز و یک گل سوری ببار نیست در این سیاسال امید بهار نیست، شیخ علینقی کمره ای (از آنندراج)
سالی که در آن امساک باران واقع شود، (آنندراج)، خشک سال، (غیاث اللغات)، سال بسی بی باران، (ناظم الاطباء) : یک برگ سبز و یک گل سوری ببار نیست در این سیاسال امید بهار نیست، شیخ علینقی کمره ای (از آنندراج)
نوعی از تصویر که بسیاهی کشند و هیچ رنگ آمیزی نداشته باشد و آن اکثر خاصۀ فرنگ است. (غیاث اللغات) (آنندراج) : گشتیم قطعه قطعه گلستان هند را چون گلشن سیاه قلم رنگ و بو نداشت. اشرف (از آنندراج). ، معشوق ملیح. (غیاث). معشوق سبزفام. (آنندراج). رجوع به سیه قلم شود
نوعی از تصویر که بسیاهی کشند و هیچ رنگ آمیزی نداشته باشد و آن اکثر خاصۀ فرنگ است. (غیاث اللغات) (آنندراج) : گشتیم قطعه قطعه گلستان هند را چون گلشن سیاه قلم رنگ و بو نداشت. اشرف (از آنندراج). ، معشوق ملیح. (غیاث). معشوق سبزفام. (آنندراج). رجوع به سیه قلم شود
کنایه از فاسق و فاجر و ظالم و محیل و گناهکار، (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : مکاره ای است اندر خشم، سیاه کاره ای سپیدچشم، (جهانگشای جوینی)، بیا بمیکده و چهره ارغوانی کن مرو بصومعه کآنجا سیاه کارانند، حافظ، جانا روا مدار که بی هیچ موجبی چشم سیاه کار تو خونم هدر کند، ابن یمین (از آنندراج)
کنایه از فاسق و فاجر و ظالم و محیل و گناهکار، (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : مکاره ای است اندر خشم، سیاه کاره ای سپیدچشم، (جهانگشای جوینی)، بیا بمیکده و چهره ارغوانی کن مرو بصومعه کآنجا سیاه کارانند، حافظ، جانا روا مدار که بی هیچ موجبی چشم سیاه کار تو خونم هدر کند، ابن یمین (از آنندراج)
دهی است از دهستان شهر نو بالا ولایت باخرز بخش طیبات شهرستان مشهد، دارای 259 تن سکنه، آب آن از قنات، محصول آنجا غلات، زیره، شغل اهالی زراعت و مالداری است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
دهی است از دهستان شهر نو بالا ولایت باخرز بخش طیبات شهرستان مشهد، دارای 259 تن سکنه، آب آن از قنات، محصول آنجا غلات، زیره، شغل اهالی زراعت و مالداری است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
کنایه از عاصی. گنهکار. فاسق. بدکاره. ظالم. (از برهان). عاصی. گناهکار. فاسق. فاجر. ظالم. بدکاره. (ناظم الاطباء) : سیاه نامه تر از خود کسی نمی بینم چگونه چون قلمم دود دل بسرنرود. حافظ. رجوع به سیه نامه شود
کنایه از عاصی. گنهکار. فاسق. بدکاره. ظالم. (از برهان). عاصی. گناهکار. فاسق. فاجر. ظالم. بدکاره. (ناظم الاطباء) : سیاه نامه تر از خود کسی نمی بینم چگونه چون قلمم دود دل بسرنرود. حافظ. رجوع به سیه نامه شود
تاریک و سیاه رنگ. تیره رنگ. تیره فش: هوا تیره فام و زمین تیره گشت دو دیده در او اندرون خیره گشت. فردوسی. به پند منادی نشد شاه رام به روز سپید و شب تیره فام. فردوسی. من این کرده وز شب جهان تیره فام که داند که من که و راهم کدام. اسدی (گرشاسب نامه). سپهبد چو دید آسمان تیره فام بزد بر سر اسب جنگی لگام. اسدی (گرشاسب نامه). جویست و جر پردۀ عبرت ز دردها ره پر زجر و جوی و هوا سرد وتیره فام. ناصرخسرو (دیوان ص 260). ، کنایه از شب: به گوهر فروزد دل تیره فام مگر شبچراغش از اینست نام. نظامی
تاریک و سیاه رنگ. تیره رنگ. تیره فش: هوا تیره فام و زمین تیره گشت دو دیده در او اندرون خیره گشت. فردوسی. به پند منادی نشد شاه رام به روز سپید و شب تیره فام. فردوسی. من این کرده وز شب جهان تیره فام که داند که من که و راهم کدام. اسدی (گرشاسب نامه). سپهبد چو دید آسمان تیره فام بزد بر سر اسب جنگی لگام. اسدی (گرشاسب نامه). جویست و جر پردۀ عبرت ز دردها ره پر زجر و جوی و هوا سرد وتیره فام. ناصرخسرو (دیوان ص 260). ، کنایه از شب: به گوهر فروزد دل تیره فام مگر شبچراغش از اینست نام. نظامی
مرضی است عفونی که عامل مولدش باکتریدی شاربونوز میباشد. این مرض در انسان معمولاً زخمی موضعی و بدخیم تولید میکند. و بندرت اعضای داخلی روده و ریه را میگیرد. میکرب این مرض در سال 1850 میلادی بوسیلۀ داون کشف شد، و آن باسیلی است هوازی و هاگ دار. در ایران سیاه زخم زیاد است و معمولاً از گوسفند به انسان سرایت میکند و بندرت بوسیلۀ گاو و اسب به انسان منتقل میشود، و نیز سرایتش از انسان به انسان استثنایی است. خراج. ردی. شاربن. (از فرهنگ فارسی معین). رجوع به تاول و طاول شود
مرضی است عفونی که عامل مولدش باکتریدی شاربونوز میباشد. این مرض در انسان معمولاً زخمی موضعی و بدخیم تولید میکند. و بندرت اعضای داخلی روده و ریه را میگیرد. میکرب این مرض در سال 1850 میلادی بوسیلۀ داون کشف شد، و آن باسیلی است هوازی و هاگ دار. در ایران سیاه زخم زیاد است و معمولاً از گوسفند به انسان سرایت میکند و بندرت بوسیلۀ گاو و اسب به انسان منتقل میشود، و نیز سرایتش از انسان به انسان استثنایی است. خراج. ردی. شاربن. (از فرهنگ فارسی معین). رجوع به تاول و طاول شود
مرضی است عفونی که در انسان معمولاً زخمی موضعی و بدخیم تولید می کند و به ندرت اعضای داخلی روده و ریه را می گیرد. و معمولاً از گوسفندان به انسان سرایت می کند
مرضی است عفونی که در انسان معمولاً زخمی موضعی و بدخیم تولید می کند و به ندرت اعضای داخلی روده و ریه را می گیرد. و معمولاً از گوسفندان به انسان سرایت می کند